اهل دانشگاهم ، روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم ، خرده عقلی ، سر سوزن شوقی
اهل دانشگاهم ، پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی می نویسم تکلیف
می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست
که در آن زندانی ست ، دلتان زنده شود
چه خیالی چه خیالی می دانم
گپ زدن بیهوده است
خوب می دانم دانشم بیهوده است
استاد از من پرسید
چقدر نمره زمن می خواهی
من از او پرسیدم ، دل خوش سیری چند
اهل دانشگاهم ، قبله ام آموزش
جانمازم جزوه ، مشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خواب است
خوب یادم هست ، مدرسه باغ آزادی بود
درس بی کرنش می خواندیم ، نمره بی خواهش می آوردیم
تا معلم پارازیت می انداخت ، همه غش می کردیم
کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز ، مثل یک بازی بود
کم کمک دور شدم از آنجا
بار خود را بستم ، عاقبت رفتم در دانشگاه
به محیط خشن آموزش و به دانشکده علوم سرایت کردم
رفتم از پله کامپیوتر بالا ، چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم
در به در می گشت
یک نمره قبولی می خواست
من کسی را دیدم ، از دیدن یک نمره ده
دم دانشگاه پشتک می زد
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بکنند
و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد
من در این دانشگاه
در سراشیب کسالت هستم
خوب می دانم استاد ، کی کوئیز می گیرد
برگه حذف کجاست ، سایت و رایانه آن مال من است
تریا، نقلیه و دانشکده از آن من است
ما بدانیم اگر سلف نباشد ، همگی می میریم
و اگر حذف نباشد ، همگی مشروطیم
نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
کار ما شاید اینست که در مرکز پانچ
پی اصلاح خطاها برویم
اهل دانشگاهم ، رشته ام علافیست
جیبهایم خالی ست
پدری دارم ، حسرتش یک شب خواب
دوستانی همه از دم ناباب
اهل دانشگاهم ، قبلهام استاد است ، جانمازم نمره
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست
کار ما نیست شناسایی هردمبیلی
کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی
کار ما شاید این است که مدرک در دست
فرم بیگاری هر شرکت بیپیکر را پر بکنیم
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0